تو به هرچیزی فکر کنی ذهنت روش متمرکز میشه و شروع میکنه به تجزیه و تحلیل کردن تمامی داده های مرتبط با اون.
مثلا اگه در این لحظه و حالا تو از گرفتگی عضلات شکمت گلایه کنی و شروع کنی از درد به خودت نالیدن؛ شدتش خیلی بیشتر از وقتیه که همراهش سردرد هم باشی چون مغز باید دوتا فرمان درد رو آنالیز کنه و در عین حال که هم شکم درد و هم سردرد داری ذهن دیگه رو یه درد متمرکز نیست بلکه روی چند درد متمرکزه و این باعث میشه شدت هر درد رو نسبت به قبل کمتر آنالیز کنه و از جزئیت تبدیل میشه به کلیت.

و حالا فکر کن در کنار شکم درد و سردرد، انگشتای دست چپ تو با آبجوش دچار سوختگی شن؛ یقینا در حالت عادی تحمل این سوختگی آزاردهندست، ولی در موقعیتی که مغز فرمان درد رو از نقاط دیگه بدن هم دریافت میکنه دیگه سوختگی نمیتونه تنها تمرکز مغز باشه و از شدتش نسبت به حالت یه بدن بدون درد کاسته میشه.

و این قدرت فوق العاده ذهن ماست که سعی نمیکنیم به کار ببندیمش!


و مسئله بعدی قدرت تفکر و خیال پردازی ماست!

خیال شاید فقط یه ساختار ذهنی بدون پایه و صرفا معلق رو هوا باشه اما همین خیال با تفکر مداوم گیرنده های مغزی شروع به پایه ریزی میکنه و سعی میکنه فضایی که فقط در جمجمه تجزیه و تحلیل شده و در دنیای واقعی به سرانجام برسونه.
شاید اون سرانجام دقیقا مشابه اون چیزیکه ما برای اون برنامه ریختیم یا تجسمش کردیم نباشه، اما به جرئت میتونم بگم 50درصد از اون چیزیه که باش سروکله زدیم!
یعنی دنیای بیرون مارو در شرایطی که میخوایم قرار میده و 50درصد بقیش برمیگرده به تلاش و کوشش و پشتکاری که از خودمون نشون میدیم برای تحقق 100درصدی یه خیالی که میتونه یه هدف واقعی و قابل لمس باشه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها