نقاشی. ویلون. زبان جدید.

چیزاییکه باید ادامشون بدم.

دلم میخواد تو نقاشی انقدر خوب شم که به راحتی بتونم یه چهره رو طراحی کنم و آبرنگ رو هم یاد بگیرم.

و ساز ویلون سازیه که همیشه خودم رو در حال نواختنش تجسم کردم و دوست دارم یروز بلاخره یادش بگیرم.

باید زبان جدید یاد بگیرم و منی که انقدر عاشق بزرگی دنیام خودم و مغزم رو همگام با اون بزرگ کنم.

دارم میبینم. دارم اونروز رو میبینم. روزیکه دانشجو شدم جلوی چشمامه.

من آنه دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران.

یعنی واقعا باید این آرزو رو با خودم به گور ببرم؟ نه. نمیخوام.

من باید به چیزیکه میخوام برسم. باید برسم به اونچیزیکه میخوام.

سال بعد همین موقع من همینجام. ولی یک ماه بعدش دیگه اینجا نیستم. جایی ام که عاشقانه میپرستمش و منتظر رسیدن بهشم.

من باید به اون چیزیکه میخوام برسم. باید.

ع زیاد شخصیت جالبی نداره. درونش و بیرونش. خوشم نمیاد از اینجور شخصیتا. کساییکه بلد نیستن خوب ابراز وجود کنن. درونشون پره؛ ولی ابرازشو بلد نیستن. این خوب نیست. اصلا خوب نیست.

من باید بخونم. باید خودم رو مقید کنم به خوندن. باید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها