امروز یه روز بارونیه زیبا و دلچسبه.

از اون روزای ناب و خواستنی.

خنکی هوارو حس میکنم. وزش باد ملایمش روی پوستم که قلبمو نوازش میکنه.

بوی زندگی میده، بوی امید و تداوم و پیوستگی. بویی که از مرزهای بینی فراتر میره و میشه با مغز و قلب و روح استشمامش کرد.

امروز عاشقه. شک ندارم که عاشقه؛ چون آدمو در آغوش میگیره. یه آغوشِ بی نهایت عاشقانه!

صدای قطره های بارون رو در و دیوار و سقف خونه ها و آسفالت کوچه که روحمو به پرواز در میاره؛ شبیه لالایی عاشقونه ایه که یه مادر واسه نوزادِ در حال خوابش زمزمه میکنه.

وقتی قطره های بارون شدت میگیرن شبیه رقاصه هایی هستن که با موسیقی باد روی پنجره ها پایکوبی میکنن و سرتاپای وجودمو به ضیافت دلنشینشون دعوت میکنن.

صدای جریان بارون روی سنگفرش کوچه باعث میشه خونی که تو رگهام جریان داره رو حس کنم.

قلبم مثل بچه ی سه ساله ای شده که یه عالمه شکلاتِ کاکائویی با تیکه های فندوق و مغزِ مارمالادِ توت فرنگی دادن دستش. نیشش تا بناگوش بازه و از شدت خوشحالی سرجاش بند نیست.

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها